خیلی وقته که تمام آرزومو تو نگاه یه دونه آرزو کردم اونم تویی .
خیلی وقته با تمام آرزوهام قهر کردم تا بتونم با تو آشتی کنم.
می دونی چیه؟
با اینکه خیلی ها می گن خوش به حالم ولی با زهم اشک هام بهم می کن
بیچاره ای .
نمی دونم چرا با اینکه هر روز غروب می رم زیر شیروونی ابرها تا به نگاه
خیس آسمون پناه ببرم چرا باز هم با یه تلنگر هق هق هم میرزه بیرون و
آسمون آسمون گریم می گیره .نمی دونی که چقدر دلم واسه یه فنجون
چای داغ که لب به لب تو شده تنگ شده، آخ که چقدر می خوام اینجا بمونی
حتی با اینکه یه دنیا ازم دور شدی . دوست دارم واسه یه بار هم که
شده ،حتی واسه یه لحظه، یه بار دیگه دستاتو بگیرم . پس ترو خدا دستاتو
بده تا آسمون واسه گریه هام دوباره بی تابی کنه . آخه فقط آسمونه که
می دونه چقدر دوست دارم .آره آسمونه که میدونه بی نهایت یعنی
چی؟ پس ترو خدا دستاتو بده...
![]()